چرا تنبیه کردن برای والدین دشوار است
والدینی که می خواهند مسؤولیت را آموزش دهند، به روشی نیاز دارند که بتواند کودکان را مسؤول رفتار خویش کند. از این رو باید در برابر تخلفات کودک، پاسخی مناسب ابراز دارند. این پاسخها پیامدهای رفتار، یا به عبارت دیگر تنبیهات هستند.
 
والدینی که به زحمت می توانند کودکان خویش را تنبیه کنند، آموزش مسؤولیت پذیری برایشان دشوار است، زیرا فاقد توان اعمال زور برای مسؤول نمودن فرزندانشان هستند. حال آن که، کودکان برای این که ترغیب شوند در رویارویی با معیارهای زندگی خانوادگی و اجتماعی، به جستجوی راههای مختلف برآیند، به قدری فشار، احتیاج دارند.
 
تمام والدین مایلند که فرزندانشان علاوه بر خوشرفتار بودن، شاد و راضی نیز باشند. لیکن بندرت می توان کودکی را یافت که هنگام تنبیه شدن، شاد و راضی باشد. آنان معمولا با نشان دادن احساسات منفی، یا مواخذه کردن والدین برای تنبیهشان، می کوشند که «اعتراض» خویش را ابراز دارند.
 
بسیاری از والدین، چنانچه به سبب بد رفتاری کودکی، ناگزیر به تنبیه او شوند، احساس می کنند که در تربیت وی شکست خورده اند. در حالی که شناخت رفتار درست، امری مادرزادی نیست. کودکان رفتارها را از راه کوشش و خطا می آموزند. خطاها باید از طریق پیامدهایشان روشن شوند. پس، چه بهتر که والدین، پیامدها را پیشاپیش برای کودکان خود روشن سازند. البته پیامدها، همان تهدیداته نیستند. منظور از پیامد، بخش از پیش معین شده عمل است که هم کودکان و هم والدین می دانند که تحت شرایط خاص، حتما عملی می شود. لیکن تهدید، پیامی است به کودک، مبنی بر این که والدین به سبب رفتار او ناراحت و آشفته هستند و دیگر تحمل ندارند.
 
تهدیدات معمولا عملی نمی شوند، و صرف جوبی ثباتی و اضطراب را به وجود می آورند.
 
تنبیه کودکان، نشانه شکست والدین در امر تربیت نیست. توانایی والدین در تنبیه کودکان بد رفتار، گواه آن است که آنان از گفته خویش هدف و منظوری دارند و تا آخر بر سر گفته خود هستند. زمانی که کودکان درک کنند که والدینشان با هدف و منظور، سخن می گویند، قاطعانه به گفته خود عمل می کنند، و در تنبیه کردن منصف و منطقی هستند، کمتر احتمال دارد که بد رفتاری کنند. کودکانی که می دانند بد رفتاری آنان پیامدهای ناگواری در بر خواهد داشت، قبل از آن که تصمیم بگیرند چگونه رفتار کنند، پیامدهای احتمالی شقهای گوناگون را می سنجند.
 
تنبیه کردن برای بعضی از والدین دشوار است. زیرا به نظر ایشان کودکان جزیی از وجود خودشان هستند، و نمی توان آنان را افرادی خودمختار به حساب آورد. اینان به هنگام تنبیه کودک، بیش از او متحمل درد و ناراحتی می شوند. هنگامی که والدین با کودکان خود، به عنوان افرادی مستقل و جدا از خویش، رفتار نمی کنند، آنان به سختی می توانند فردیت خود را تکامل بخشند. کودکانی که بی همتایی شان، ناشناخته مانده است، اغلب از طریق بد رفتاری می خواهند خود را بشناسانند.
 
برخی از اوقات والدین گمان می کنند که لازمه تنبیه کردن، خشمگین شدن است. در حالی که اگر پیامدهای تخطی از قاعدۂ خاصی، روشن شده باشد، نیازی به خشم نیست. خشم و تنفر زمانی پیش می آید که والدین نمی دانند رفتار کودکان را چگونه کنترل کنند، با روشهایی را که به کار گرفته اند بی اثر بوده است. والدین مجبورند که تنفرشان را مهار کنند تا روابطشان با کودکان، مختل نشود، و ناچارند از خشم زیاد بپرهیزند. ولی احتمالا پدر یا مادری پیدا نمی شود که بتواند کاملا جلو تنفر و خشم خویش را بگیرد. هر پدر یا مادر معمولی ناگزیر است که بارها با چنین احساساتی مواجه شود. با وجود این، چنانچه معیارهای رفتار کودکان در خانواده و در بیرون، روشن باشند، و پیامدهای ناشی از نادیده گرفتن آنها نیز، معلوم باشند، احتمال خشم و تنفر والدین به حداقل می رسد. زیرا هنگامی که محدودیتها مشخص هستند، کودکان می توانند شقهای موجود در آن محدودیتها را بررسی کنند، و سرانجام به انتخابی شایسته دست بزنند.
 
یکی دیگر از دلایل دشواری تنبیه برای والدین، ترس از آسیب رساندن به «روان» کودک است. برخی از کودکان، حتى از تجسم تنبیه شدن، چنان واکنش شدیدی نشان می دهند که گویی ممکن است «دیوانه» شوند. اگر کودکی بتواند والدینش را متقاعد سازد که تنبیهات، بر ثبات عاطفی اش اثر می گذارند، برای خوب عمل کردنش، باید جایزه ای بگیرد.
 
روان کودکان، زمانی آسیب می بیند که آنان در خانواده هایی زندگی کنند که طغیانهای هیجانی در آنها زیاد باشد؛ میزان بی ثباتی شدید باشد؛ ندانند در موقعیتهای مختلف چه معیارهایی را به کار برند؛ والدین چنان دمدمی مزاج و اضطراب آفرین باشند که جوی «پرهیجان» ایجاد کنند؛ و بالأخره، هنگامی که والدین برای بد رفتاری کودک تنبیهش کنند، لیکن برای رفتار شایسته اش، پاداش ندهند. والدین در آموزش مسؤولیت پذیری به کودکان، از این چیزها باید اجتناب کنند.
 
کودکی والدین بر رفتارشان تأثیر می گذارد
بیشتر والدین، صرفنظر از تمام کتابها، راهنماها، برنامه های مستند تلویزیونی، و بحثهای رایج درباره شیوه های پرورشی کودک، هنگام تصمیم گیری در مورد پرورش کودکان خود، تحت تأثیر زمینه تربیتی خویش قرار می گیرند.
 
ما، یا با ادامه شیوه ای که در خانواده مان آموخته ایم، به دوران کودکی شود پاسخ می دهیم، یا به شیوه ای برعکس آن، واکنش نشان می دهیم؛ به این منی که می کوشیم مطلق شبیه والدین خویش نباشیم.
 
بسیار مشکل است که بکوشیم مثل والدینمان نباشیم. زیرا در آن صورت احساس می کنیم که ناراحت، ناشی و ماشینی هستیم. بسیاری از والدین به عنوان یک کودک، دشواریهایی را به علت بی عاطفگی و بد زبانی والدین خویش، تجربه کرده اند. از این رو هنگامی که می کوشند تا از روش نامطلوب آنان پرهیز، و بعکس آنان عمل کنند، از افراط به تفریط می گرایند.
 
هنگامی که والدین، پوششهای هیجانی کودکی خویش را به درون روابط خود با فرزندانشان می کشانند، حتی پاسخهای ساده و معقول به مشکلات معمولی نیز، پیچیده می شوند. وقتی پدر یا مادری مخصوصا تحت فشار روانی، در برابر فرزند خود به کنش متقابل دست می زند، ممکن است که بطور آنی خود را فراموش کند، و همان رفتار پدر یا مادر خود را در شرایط گذشته. ولی در گذشته دور - تقلید کند. («ژاکتت را بپوش! من سردم است. مادرم همیشه مجبورم می کرد که ژاکت بپوشم.) ما، در هر مرحله از رشد کودکمان، برحسب آن که چگونه می خواهیم با آن موقعیتها روبه رو شویم، می توانیم به انتخابها و تصمیمات جدید دست بزنیم. در هر موقعیتی می توانیم بهترین نحوۀ تفکر رایج را به کار بریم.
 
ما از دوران کودکی خویش صرفا تجربه های شدید هیجانی را به یاد می آوریم. این تجربه ها در حافظه مان می ماند و زمانی که کودکانمان به ستی می رسند که ما هریک از آن چیزهای مهم را تجربه کرده ایم، به یادمان می آیند. در این مواقع مایلیم همان گونه با فرزندانمان برخورد کنیم که وقتی همسن آنها بودیم، با ما برخورد شده است. با وجود آن که می دانیم چنین رفتاری، رابطه ما و فرزندانمان را نامعقول می سازد، مکررا به همین طریق رفتار می کنیم.
 
والدین برای کاهش اثرات منفی زندگی گذشته خویش، تنها باید به آزمودن شقهای جدید بپردازند. زیرا هنگامی که چیز جدیدی را می آزماییم و موفق می شویم، عزت نفسمان افزایش می یابد، و خود به خود وابستگی مان به قیدهای قدیمی، از جمله الگوهای نامعقول، کاهش می یابد.
  
منبع: آموزش مسؤولیت به کودکان، دکتر هریس کلمز، رینولد بین، مترجم: پروین علی پور، صص 43-38، به نشر، چاپ دهم، 1392.